Revenge like a goddess | انتقام مانند یک الهه P1
اسلاید 1 --> جونگکوک
اسلاید 2 --> جیمین
-آه، الهه مردگان اینجا چی میخواد؟
صدایی بم و ترسناک از میان تاریکی بلند شد و به گوش های شبح چشم
سبز رسید. لحظه ای بعد، لبخند زیبایی روی لب های شبح شکل گرفت
و صدای خوش آوایش در فضای خالی گورستان جادوگران طنین انداخت:
«حلقه ی جادوگران میتاژ به من قولی باستانی داده بودن، من برای
گرفتن نتیجه ی اون قول اینجام.»
تاریکی به خروش درآمد و صف های قبرها به هم ریختند. صدای بم
اینبار خطاب به صاحب ان قبرها بلند شد:«جادوگران میتاژ، بگید که آیا
ماجرای این قول حقیقت داره؟»
آواهایی جیغ مانند از چندین گور بلند شد:«بله... بله... درسته..!»
تاریکی شروع به فرا گرفتن کل قبرستان کرد و صدای بم دستور داد:
«قول تان به الهه مردگان رو همین الان عملی کنید!»
شبح چشم سبز نگاهش را از تاریکی مقابل گرفت و به چند قبری که
جلو آمده بودند داد. یک آوای جیغ مانند از داخل قبری که سیاهتر بود و
جلوتر از همه قرار داشت خطاب به الهه گفت:«سرورما، ارباب جئون،
ما به قولمون عملکردیم. همونطور که خواسته بودید طی ده هزارسال
زیباترین و دل انگیزترین موجود کل جهان رو برای همراهی شما
ساختیم، طوری که شایستگی خدمتگزاری شما رو داشته باشه. ولی اون
موجود الان اینجانیست، ما مجبور شدیم برای محافظت ازش اونو در
اقیانوس رها کنیم.»
شبح چشم سبز کمی به جلو لغزید:«در اقیانوس؟ همم... اسمش چیه؟!»
-اسم اون جیمینه ارباب ما!
شبح لبخند رضایت مندی زد و عقب رفت:«در آرامش بخوابید جادوگران
میتاژ، من بعد از خروج کامل روحتون از این جهان، در سرزمین مردگان
منتظرملاقات دوباره شما هستم.»
صدا ها همگی با صدای بلند فریاد زدند:«باعث افتخار ماست سرورم!»
***
آب زلال و خوش رنگ اقیانوس از معبری نه چندان بزرگ ولی نورانی از
نور آفتاب، وارد غار میشد و موج هایش در آن میپیچید. الهه مردگان
نگاهی به دور و بر غار انداخت و از دیدن جمجمه های کهنه و جدید که
نشانه ای از جستجوی انسان های ضعیف و احمق در نواحی ممنوعه
جهان و مروارید های ریز و درشتی که در گوشه گوشه ی غار پراکنده
شده بودند، لبخندی روی لب هایش آمد.
شبح چشم سبز پس از بررسی کردن همه جا روی تپه ی ماسه ای کنار
جمجمه ها لم داد و شمعدانی که در آن نزدیکی بود را محض سرگرمی
با بشکنی کوتاه روشن کرد. تپه دقیقا رو به روی معبر ورودی بود و جونگکوک،
الهه مردگان به آرامی انتظار میکشید.
ساعتی بیش تر نگذشته بود که امواج دچار تلالوئی بی نظیر شدند و از
میان آب کف آلود، موجودی زیبا بیرون آمد که سینه خیز تا مسافتی را
طی کرده و حالا با چشمان آبی رنگ و شهالیش به الهه ای که خانه
اش را غصب کرده بود نگاه میکرد.
شبح با لبخندی که ناخودآگاه روی لبانش نشسته بود باچشمان سبز و
مشتاقش سراپای پری دریایی را از نظر گذراند. پولک های آبی آسمانی
رنگی که به زیبایی روی بازوها و پهلو به پایین بدنش روییده بودند و به
باله های ظریف و خوش رنگی روی ساعد و انتهای دمش منتهی میشدند
بیش از حد دلربا و ستودنی به نظر میرسیدند.
از آن شگفت انگیز تر موهای باز هم آبی رنگ پری بود که علیرغم
تمام مدتی که در آب گذرانده بود ذره ای خیس نشده بودند و با لطافتی
باورنکردنی روی پیشانی اش ریخته و جونگکوک را بیشتر غرق تماشا
میکردند.
پری پس از مدتی بالاخره به حرف آمد:«تو کی هستی؟»
جونگکوک پلک کوتاهی از شیرینی صدای پری زد:«من الهه مردگانم،
ارباب تو و کسی که به خاطرش به وجود اومدی.»
........................................................................................
#BTS
#Kookmin
#کوکمین
#وانشات
اسلاید 2 --> جیمین
-آه، الهه مردگان اینجا چی میخواد؟
صدایی بم و ترسناک از میان تاریکی بلند شد و به گوش های شبح چشم
سبز رسید. لحظه ای بعد، لبخند زیبایی روی لب های شبح شکل گرفت
و صدای خوش آوایش در فضای خالی گورستان جادوگران طنین انداخت:
«حلقه ی جادوگران میتاژ به من قولی باستانی داده بودن، من برای
گرفتن نتیجه ی اون قول اینجام.»
تاریکی به خروش درآمد و صف های قبرها به هم ریختند. صدای بم
اینبار خطاب به صاحب ان قبرها بلند شد:«جادوگران میتاژ، بگید که آیا
ماجرای این قول حقیقت داره؟»
آواهایی جیغ مانند از چندین گور بلند شد:«بله... بله... درسته..!»
تاریکی شروع به فرا گرفتن کل قبرستان کرد و صدای بم دستور داد:
«قول تان به الهه مردگان رو همین الان عملی کنید!»
شبح چشم سبز نگاهش را از تاریکی مقابل گرفت و به چند قبری که
جلو آمده بودند داد. یک آوای جیغ مانند از داخل قبری که سیاهتر بود و
جلوتر از همه قرار داشت خطاب به الهه گفت:«سرورما، ارباب جئون،
ما به قولمون عملکردیم. همونطور که خواسته بودید طی ده هزارسال
زیباترین و دل انگیزترین موجود کل جهان رو برای همراهی شما
ساختیم، طوری که شایستگی خدمتگزاری شما رو داشته باشه. ولی اون
موجود الان اینجانیست، ما مجبور شدیم برای محافظت ازش اونو در
اقیانوس رها کنیم.»
شبح چشم سبز کمی به جلو لغزید:«در اقیانوس؟ همم... اسمش چیه؟!»
-اسم اون جیمینه ارباب ما!
شبح لبخند رضایت مندی زد و عقب رفت:«در آرامش بخوابید جادوگران
میتاژ، من بعد از خروج کامل روحتون از این جهان، در سرزمین مردگان
منتظرملاقات دوباره شما هستم.»
صدا ها همگی با صدای بلند فریاد زدند:«باعث افتخار ماست سرورم!»
***
آب زلال و خوش رنگ اقیانوس از معبری نه چندان بزرگ ولی نورانی از
نور آفتاب، وارد غار میشد و موج هایش در آن میپیچید. الهه مردگان
نگاهی به دور و بر غار انداخت و از دیدن جمجمه های کهنه و جدید که
نشانه ای از جستجوی انسان های ضعیف و احمق در نواحی ممنوعه
جهان و مروارید های ریز و درشتی که در گوشه گوشه ی غار پراکنده
شده بودند، لبخندی روی لب هایش آمد.
شبح چشم سبز پس از بررسی کردن همه جا روی تپه ی ماسه ای کنار
جمجمه ها لم داد و شمعدانی که در آن نزدیکی بود را محض سرگرمی
با بشکنی کوتاه روشن کرد. تپه دقیقا رو به روی معبر ورودی بود و جونگکوک،
الهه مردگان به آرامی انتظار میکشید.
ساعتی بیش تر نگذشته بود که امواج دچار تلالوئی بی نظیر شدند و از
میان آب کف آلود، موجودی زیبا بیرون آمد که سینه خیز تا مسافتی را
طی کرده و حالا با چشمان آبی رنگ و شهالیش به الهه ای که خانه
اش را غصب کرده بود نگاه میکرد.
شبح با لبخندی که ناخودآگاه روی لبانش نشسته بود باچشمان سبز و
مشتاقش سراپای پری دریایی را از نظر گذراند. پولک های آبی آسمانی
رنگی که به زیبایی روی بازوها و پهلو به پایین بدنش روییده بودند و به
باله های ظریف و خوش رنگی روی ساعد و انتهای دمش منتهی میشدند
بیش از حد دلربا و ستودنی به نظر میرسیدند.
از آن شگفت انگیز تر موهای باز هم آبی رنگ پری بود که علیرغم
تمام مدتی که در آب گذرانده بود ذره ای خیس نشده بودند و با لطافتی
باورنکردنی روی پیشانی اش ریخته و جونگکوک را بیشتر غرق تماشا
میکردند.
پری پس از مدتی بالاخره به حرف آمد:«تو کی هستی؟»
جونگکوک پلک کوتاهی از شیرینی صدای پری زد:«من الهه مردگانم،
ارباب تو و کسی که به خاطرش به وجود اومدی.»
........................................................................................
#BTS
#Kookmin
#کوکمین
#وانشات
۲۸۴
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.